باسواد ، کسی است که بتواند از خوانده ها و آموخته های خود ،
تغییری در زندگیِ خود ایجاد کند.
باسواد ، کسی است که بتواند از خوانده ها و آموخته های خود ،
تغییری در زندگیِ خود ایجاد کند.
موفقیت نتیجه ی، تشخیص درست است.
تشخیص درست نتیجه ی، تجربه است.
تجربه نیز اغلب نتیجه ی، تشخیص نادرست است ...
اما چگونه می توان از تشخیص نادرست پرهیز کرد؟
فقط مشورت با فرزانگان که طبعا در این مسیر، حرکت در بستری است که انسان طعم نیکبختی را حتما می چشد...
در یک کلام !
خوشبخت، کسی است که از دیگران عبرت گیرد
و بدبخت، کسی است که مایه عبرت دیگران گردد.
پس تفکر، مشورت و اندیشه توام با عمل در بستر تلاش، توکل، تسلیم و بر پایه ی امید، ایمان و عشق بنا می شود ...
بیاییم "م" مشکلات را با کسب و افزایش عقل و دانایی برداریم ...
چرا که عقل، یگانه چراغ راه ما در این ظلمتکده است!
باید یاد بگیریم از امور اجتناب ناپذیر رنج نکشیم. زندگی ما، مثل هارمونی جهان، مرکب از ناهماهنگیها و الحان متفاوت، زیر و بم، آرام و گوشخراش، کوتاه و بلند است.
اگر موسیقیدانی فقط برخی از آنها را دوست داشته باشد، چه میتواند بسراید؟ او باید بداند که چگونه از همه آنها استفاده و آنها را با هم ترکیب کند. ما نیز باید در سلوک با خوب و بد همینطور باشیم، خوب و بدی که جوهر آنها با جوهر زندگی ما یکی است.
دوست ندارم دوستای زیادی داشته باشم، دوست ندارم موبایلم زیاد زنگ بخوره، نمی خوام راجب قدمای بعدیم به کسی توضیحی بدم، دوست ندارم دلیل رفتارام یا درمورد هرچیزی به کسی توضیحی بدم.
حتی حوصله ی واکنش نشون دادن به کارای بد دیگران و حواشی که همیشه پیش میاد و ندارم، تو اون نقطه از زندگیمم که می خوام دورم خلوت و سکوت باشه تا ذهنم بتونه تموم تمرکزشو بذاره روی خودم، حال خودم، پیشرفت کردنم، زندگیم و آیندم.
میدانی چه چیزی روح مرا خرد میکند ؟
پول نیست، نگرانیهای روزمره است،
این پچ پچهای این آدمها، این لبخندهایشان، این لطیفههایشان...
اشخاصی که در اطراف ما هستند به صورت اتفاقی در کنار ما قرار نگرفته اند بلکه به دلیل تشابه یا نقطه اشتراک خاصی جذب ما شده اند،
اگر کسی بگوید من از ارتباطاتم راضی نیستم
پاسخ ساده است:
تغییر کنید تا اطرافیان شما هم افراد دیگری گردند!
اگه واسه رفع عطش آب بخوری کلی لذت میبری و حالت خوب میشه.
اگه مسابقه آب خوردن باشه دو لیوان که بخوری دلت درد میگیره و هیچ لذتی هم نمیبری.
زندگی هم همینه...
زندگیتون رو به مسابقه و مقایسه تبدیل نکنید.
میشه از لحظات، از همین حالا لذت برد...
زندگی ما چیه؟ یا داریم به گذشته نگاه میکنیم یا نگران آیندهایم و زندگیمون تو این خلاصه شده. همین ...
پس زمان حال چی؟ ما واقعا از چی میترسیم؟ از نبودن میترسیم؟ دیگه از چی؟ این که بانک ورشکسته بشه. مریض میشم. زنم تو یه هواپیما در حال پرواز میمیره. بورس سهام ورشکست میشه. خونه مسکونیم میسوزه. کدوم یکی از این اتفاقات میافته؟ هیچ کدوم. ولی ما به هر حال نگرانیم. معنیاش اینه که احساس امنیت نمیکنیم.
چه جوری میتونم احساس امنیت کنم؟ باید ثروت بیحسابی جمع کنم؟ نه. و ثروت بیحساب یعنی چی؟ این جوری فکر کردن یه نوع مریضیه. تلهاس. حد و حسابی وجود نداره. فقط طمع وجود داره...!
تجربه، مطلقاً به کار عاشق نمیآید !
کسی که تجربه دارد، قبل از هرچیز میداند که نباید عاشق بشود !
تجربه، عشق را باطل میکند، بنابراین تجربه، کل زندگی را باطل میکند !
عشق، چیزیست یگانه و یکباره اما تجربه یعنی تکرار، یعنی بیش از یکبار !
عاشق شدن، شرطِ اولش بی تجربگی است ... !
روزگار غریبی است؛ بعضی برای رسیدن به دنیا و ثروت و جاه و مقام، از همه چیز حتی دین و امام زمان خود چشم میپوشند و عدهای در ثروت و قدرت غرق و به دنبال راه نجات اند.