دلخوشم با غزلی تازه همینم کافی است
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی است
قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافی است
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی است
قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
تولد شما اون روزی نیست که به دنیا اومدید. اون روزیه که هر بار تغییر میکنید و به آدم بهتری تبدیل میشید. وگرنه که هرسال وقت گذروندن و تحمیل کردن انواع و اقسام بیماری های روانی به دیگران، لول آپ شدن توی دروغگویی و دورویی و نمک نشناسی دیگه جشن گرفتن نداره. چیو جشن میگیری؟ که فلان سال متولد شدی تا بقیه رو آزار بدی؟ عالیه.
این عادت تظاهر به قوی بودن، غمگین نشدن، بیتفاوت بودن
بالاخره یه جایی کار دست آدم میده،
احساساتی که به زور چپوندیش تو یه کمد و فکر کردی دیگه تموم شده...
زمان آدم ها رو دگرگون میکند
اما تصویری را که از آنها داریم
ثابت نگه می دارد
هیچ چیز دردناک تر از این تضاد
میان دگرگونی آدم ها و ثبات خاطره ها نیست.
چمیدونم؛
منم بار اولی هست که دارم زندگی می کنم ...
روزای پاییزیتون به خیر و شادی
دل من عادت داشت،
که بماند یک جا
به کجا ؟؟ معلوم است !
به در خانه ی تو
دل من عادت داشت،
که بماند آنجا
پشت یک پرده ی توری،
که تو هرروز آن را به کناری بزنی
دل من ساکن دیوار و دری،
که تو هرروز از آن میگذری
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه ی یک باغچه بود،
که هرروز به آن مینگری
راستی ! دل من را دیدی ؟!
آن را گم کردم ...
- اخوان ثالث
یه رفیق :
من پارتنری رو دوست دارم که مثل خودم دیوونه باشه؛
از دیوونه بازی خجالت نکشه، اگر گفتم بیا بریم تو خیابون راه بریم نگه زشته، اگه گفتم بیا زیر بارون برقصیم نگه مریض میشیم، اگه گفتم بیا زیر برف بستنی بخوریم پایه باشه، اگه گفتم بریم کتاب بخونیم نگه حوصلمون سر میره، اگه گفتم پنج صبح بریم ورزش پیاده روی صبحونه نه نیاره، اگه گفتم بیا بریم اون گوشه رو ارتفاع سیگار بکشیم نترسه. اگه یه جا یه اهنگو بلند خوندم باهام همراهیش کنه و نگه ساکت شو. پایه ی برنامه ها و تز های یهوییم باشه. داشتن یه پارتنر دیوونه، ریسک پذیر و پایه باعث میشه هیچوقت خسته، پیر و فرسوده نشی.
پ.ن ) پارتنر => مونس = همدم =همراه = رفیق
Remember: If you never start, you will never achieve anything. If you want to discover your passion, it starts with trying. You will fail, you will make mistakes, but that’s part of the journey.
به یاد داشته باشید: اگر هرگز شروع نکنید، هرگز به چیزی نخواهید رسید.
اگر می خواهید اشتیاق خود را کشف کنید،
با تلاش کردن شروع کنید.
شکست خواهید خورد، اشتباه خواهید کرد،
اما این بخشی از سفر است.
آدم ها به دو شکل در خاطر ما میمانند.
نخست آن هایی که دیدهایم و میشناسیم و از آنها خاطرهای داریم. این آدمها با مرگشان و مرگ کسانی که آنها را میشناختهاند در تاریکی عدم ناپدید میشوند.
ولی گروه اندکی هستند که ما آن ها را هرگز ندیدهایم اما میشناسیم. درک و شناختن آن ها محدود به پیکر انسانی شان نیست و ما ندیده آن ها را به یاد میآوریم.
بودن این آدمها فراتر از زندگی جاری ست.
بودن آن ها وابسته به بودن هیچ کسی نیست و از نسلی به نسل دیگر زنده میمانند. آنها کسانی هستند که به کاخ درخشان جاودانگی قدم میگذارند.
با صبح با عشوه از راه رسیده است. انگشترهای ورشو تازه رسیدهام را پوشیدهام. من را میتوانی با انگشتهایم خوب بشناسی. هر انگشتر از درونم حرف میزند. انگشتر مدل تاج و سلطان عثمانی به دست دارم. نمیدانم تا کی دوام میآورند. وقتی رنگ و رویشان برود من هم از این مرحله عبور کردهام. به مرحله جدید از زندگیم وارد میشوم.
عکی ویرجینیا وولف را روی میز کارم میگذارم تا یادم باشد باید نوشت و نوشت. از نوشتن نباید ترسید. باید شگفتی آفرید. باید خلق کرد. اندیشید. خواننده فرانسوی سعی میکند با صدایش مرا تحت تاصیر قرار دهد. هیچ صدایی همچون سلن دیون با دل و روح آدمی بازی نمیکند. فقط صدای اوست که از نوجوانی تا به امروز برای من مانده است.
حس میکنم خودم را دوست دارم. گاهی شبها ناخودآگاه به خودم میگویم دوستت دارم. وقتی یادم به آدمهایی می افتد که رفتن و رفتنشان هنوز مثل سیلی جایش میسوزد.
سنبلسکا دیشب را در کنار من خفت. دوستش دارم. مهربان و شیطون است. پسرک بازیگوشی است. مادر دوست ندارد او را درون تختم جا دهم. من کنارش آرامش دارم. نیاز دوست داشتنم را ارضا میکند. دیشب سبیلهای بلندش را به صورتم میکشید. با گوشهایش لپهایم را قلقلک میداد. حس خوشبختی دارم.
خوشبختی معجره یا ودیعه آسمانی نیست. همش حس است. حس خستگی از کار زیاد هم میتواند خوشبختی تعبیر شود. در کار جدید آنقدر غرق فعالیت میشوم که حس میکنم به زندگی در عرصه عمومی که کانت میگوید نزدیکتر میشوم. دلم میخواهد کتاب بخوانم. هنوز برنامهی خانهام مرتب نشده است. حسی جلو میروم. ناگهانی تصمیم میگیرم. باید برای آینده برنامهای برای خودم داشته باشم. فعلا خبری از پول نیست. من به بیپولی سر ماه عادت دارم.