هییییس ! بالشتم را که گوش دادم
پر بود از رویاهای سالهای گذشته ، رویاهای مگو
باید ساکتش میکردم
سرش را گرفتم و زیر آب خفه اش کردم .
آمدم و رویاهای پتو بافت را روی سرم کشیدم .
از بابت تختی که نمیشود خفه اش کرد نگرانم.
هییییس ! بالشتم را که گوش دادم
پر بود از رویاهای سالهای گذشته ، رویاهای مگو
باید ساکتش میکردم
سرش را گرفتم و زیر آب خفه اش کردم .
آمدم و رویاهای پتو بافت را روی سرم کشیدم .
از بابت تختی که نمیشود خفه اش کرد نگرانم.
وقتی به معامله نگاه کردم ، نگاه بر انگشتانم خیره شد .
وقتی به افق چین لگد زدم پایم به پادری لندن گیر کرد.
سیم خاردار که چه بگویم ، موشک سر عروس خلیج می ریختند .
وقتی گفتند این حماقت است گفتم فقط چهار دست و پا شنا میکنم ؛ تا تقدیم رایگان کتاب ها...
تا روزی که روی پولم حساب بازکند و بیاید .