افزایش دانش و مهارت های شخصی ؛ توسعه اجتماعی

Instagram : @MohsenTohidy

MohsenTohidi.ir

۲۶ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

هی مینشینیم میگوییم:

اگر خوشگل تر بودم...

اگر پولدار تر بودم...

اگر در یک شهر دیگر زندگی میکردم...

اگر از کشور خارج میشدم...

اگر یک دهه زودتر بدنیا آمده بودم...

یا اگر الآن برای خودم اسم و رسمی داشتم،

لابد اِل میشد و بِل میشد!

ولی این خبرها نیست

و ما این را دیر میفهمیم

شاید ده ها سال دیر

زمانی که عمرمان را دویده ایم که در فلان خیابان پایتخت خانه بخریم و فلان ماشین را داشته باشیم و از فلان مارک لباس و کیف و کفش بخریم!

یک روزی میرسد که میبینیم به هرچه که فکرش را میکردیم رسیدیم ولی حالمان جوری که فکرش را میکردیم نشد!

و آن روز است که میفهمیم روزهای زندگی را برای ساختن آینده از دست دادیم.

آدم های اطرافمان را که ناب بودند برای بدست آوردن آدم حسابی تر ها از دست دادیم.

و از همه بدتر خودمان را برای رسیدن به اهدافمان از دست دادیم.

کاش خانه ی ذهنمان را بکوبیم و از نو بسازیم.

کاش خودمان را برای پولدارتر شدن و آدم حسابی تر شدن نکوبیم و نابود نکنیم.

کاش از زندگی عشق بخواهیم،

عشق به آدمهای نابی که داریم!

عشق را فدای آن کله گنده هایی که تریلی اسمشان را نمیکشد نکنیم!

نمیگویم نمیتوانیم به آنها برسیم و آنها مال ما نیستند؛

فقط بعضی چیزها و بعضی آدم ها فقط اسمشان گنده است؛

ولی خودشان خیلی چنگی به دل نمیزنند!

فقط ویترینشان قشنگ است!

  • Mohsen Tohidi
  • ۰
  • ۰

من در واقع چیز زیادی ندارم به تو بدهم؛

چای هست اگر می‌نوشی،

من هستم

اگر عشق می‌ورزی،

راه هست اگر رهگذری.

  • Mohsen Tohidi
  • ۰
  • ۰

 آدم ها به دو شکل در خاطر ما می‌مانند.
نخست آن هایی که دیده‌ایم و می‌شناسیم و از آن‌ها خاطره‌ای داریم. این آدم‌ها با مرگ‌شان و مرگ کسانی که آن‌ها را می‌شناخته‌اند در تاریکی عدم ناپدید می‌شوند.
ولی گروه اندکی هستند که ما آن ها را هرگز ندیده‌ایم اما می‌شناسیم. درک و شناختن آن ها محدود به پیکر انسانی شان نیست و ما ندیده آن ها را به یاد می‌آوریم.
بودن این آدم‌ها فراتر از زندگی جاری ست.

بودن آن ها وابسته به بودن هیچ کسی نیست و از نسلی به نسل دیگر زنده می‌مانند. آن‌ها کسانی هستند که به کاخ درخشان جاودانگی قدم می‌گذارند.

 

  • Mohsen Tohidi
  • ۰
  • ۰

آنالیز خوشبختی

خوش‌بختی یک وضعیت نیست که ما در آن قرار بگیریم، بلکه یک احساس است که او باید در ما قرار بگیرد. احساسی که در درجه نخست، معلول طرز نگرش و قضاوت‌ ماست. اغلب ما هر آن‌چه را به دست می‌آوریم، خیلی زود به صندوق داشته‌های کم‌ارزش قبلی می‌سپاریم و بی‌قرار و شتاب‌زده در پی آن‌چه که قرار است بعدا به دست بیاید می‌دویم. 

 

این که در نگاه ما همواره آن‌چه که هست، خُرد و بی‌مقدار بنماید و آن‌چه که نیست، بزرگ و چشم‌گیر جلوه کند، طرز فکری است که مانع می‌شود احساس رضایت، پا به درون ما بگذارد. 

«ذهنیت تردمیلی»، احساس نقص و نارضایتی را به جزوی همیشگی از تفکر انسان تبدیل می‌کند. اگر در عین تلاش برای شرایط بهتر، آن‌چه را که هستیم و داریم قدر بشناسیم و از آن بهره ببریم، مانع بزرگی از سر راه شادمانی‌مان کنار خواهد رفت.

 

البته باید دانست که شُکر و قدرشناسی، فقط در به یاد آوردن یک موهبت و به زبان آوردن «به به!» و «خدا را شکر» نیست (به‌قول انگلیسی‌زبانان این‌ها فقط «خدمات شفاهی» است!) دانستن قدر یک چیز یعنی آگاهی از  ارزش و قابلیت‌های آن و بهره‌گیری صحیح و مفید از این قابلیت‌ها. باغبانی که خواهان باغی آباد و درختانی پربار است، خواه سالی چهار بار یا چهل بار به باغ خود، سری بزند و «به به» و «خدایا شکر» بگوید و به راه خود برود، از کشت‌زار خود میوه‌ای نخواهد چشید و از خشک‌زار آن جز علف‌های هرز نخواهد چید. 

 

قدر باغ را دانستن، در کِشتن و آبیاری کردنِ باغ و زدون علف‌های هرز از دامن آن و پرورش گل و گیاه و سبزه در خاک آن است. در آن صورت است که کشت‌زار به بار خواهد نشست و کام باغبان خود را شیرین و زندگی او را غنی و پررونق خواهد ساخت. خوش‌بختی نیز چنین است. انسان اگر خواهان شکوفایی و شادمانی است باید قدر داشته‌های خود را بشناسد و سرمایه‌های خویش را به کار بگیرد و به نحو احسن از  آن‌ها استفاده کند.

 

 

  • Mohsen Tohidi
  • ۰
  • ۰

چه سنگ را به کوزه بزنی 

چه کوزه را به سنگ،

 

شکست با کوزه است!!

 

دلها خیلی زود از حرف ها می‌شکنند...

 

 مراقب گفتارمان باشیم...

 

 

  • Mohsen Tohidi
  • ۰
  • ۰

واژه‌مالی

واژه‌خواه

 

پیش‌تر این‌‌گونه نبودم، اما حالا کم‌تر چیزی به‌اندازه‌ی یافتن واژه‌یی تازه خرسندم می‌کند. 

عصری که به کتابفروشی سر زدم، چندان امیدی به یافتن کتاب تازه نداشتم، ولی دلم می‌خواست با کلمه‌یی تازه برگردم. 

 

لابه‌لای انبوهه‌یی از کتاب‌های قدیمی چشمم خورد به شماره‌ی پنجم مجله‌ی «دبیره» (چاپ فرانسه، بهار ۱۳۶۸). در شناسنامه‌ی مجله‌ واژگان آشنایی چون «مدیر مسئول» دیده نمی‌شد. جایگزینش تنها یک عنوان و نام بود: «پاسخوَر: هما ناطق». به به، پاسخور. کلمه‌ی روزم را جسته بودم. 

 

به‌خیالم پاسخور برابرنهاد کلمه‌ی «مسئول» است. 

همیشه خودم را «مسئول مدرسه نویسندگی» معرفی می‌کنم و از «مدیر» می‌پرهیزم. مسئول یعنی کسی که باید پاسخگو باشد. مسئول بیش از مدیر یادآور «مسئولیت» است. حالیا، وسوسه‌ی بهره‌گیری از «پاسخور» افتاده به جانم و دور نیست روزی که بگنجانمش کنار اسمم.

 

🖋شاهین

  • Mohsen Tohidi