بعضیا بمب افکن غم و رنج هستن
باهاشون حرف میزنی تو چند دقیقه جوری تمامی مشکلات و سختیهای دنیا رو به صورت فشرده بهت میگن که درجا سگ سیاه افسردگی رو بغل میکنی
برای سلامت خودتون هم شده از اینا دوری کنید
بعضیا بمب افکن غم و رنج هستن
باهاشون حرف میزنی تو چند دقیقه جوری تمامی مشکلات و سختیهای دنیا رو به صورت فشرده بهت میگن که درجا سگ سیاه افسردگی رو بغل میکنی
برای سلامت خودتون هم شده از اینا دوری کنید
میخوام راجب کلمه عشق حرف بزنم همون کلمه ای که خیلیاتون با وارد شدن تو یه رابطه دوزاری ادعای عشق و عاشقی میکنید اما اینطور نیست عشق یک چیز خیلی عجیبیه و حالا حالاها اتفاق نمیفته.دقیقا زمانی که خوشحالیِ یکی به اندازه خوشحالی خودت ، سلامتی یکی به اندازه سلامتی خودت ، موفقیت یکی به اندازه موفقیت خودت ، آرامش یکی به اندازه آرامش خودت ، اهمیت داشته باشه یعنی عاشق و شیفته همون آدمی.
خوب متوجه شدی مفهوم عشق یعنی "شناختِ عمیق" و اصلا ربطی به ظاهر طرف نداره چون اون میتونه یه هوس باشه و برای جبران کمبودهای........ و هیچ ارتباطی با عشق نداره ، تو میتونی یک نفر رو با تمام نقص هاش و زشت بودنش بپرستی و عاشقش باشی و کسی که پر از زیبایی هست رو نادیده بگیری و هیچ حسی نسبت بهش نداشته باشی.
حرفِ آخرم اینه اسم رابطه های دوزاریتون رو عشق نذارید.
5 چیز لوکس در زندگی:
زمان
سلامتی
یک ذهن آرام
توانایی سفر
خانه ای پر از عشق
حساسیت فصلی چیز عجیبی ست .
یک نفر در بهار دچارش میشود و یک نفر در پاییز . بعضی هم در تابستان . نمیخواهم نتیجه بگیرم که زمستان بیآزار است .
اما مگر نمیگویند که همه آدمها از یک گل و خاک به وجود آمدند مگر نه اینکه وقتی بهار است برای همه بهار است پس چرا برای یک نفر بهاری پر از آبریزش و برای یک نفر بهاری پر از عطسه است !
اصلاً این حساسیت فصلی از کجا آمده است ؟
همه متخصصها و فوق تخصصها را از خودش سرافکنده کرده است.
اصلاً چه گیر حساسیت میآید که فروردین را که همه لذت میبرند کوفتمان میکند .
بعضی از حساسیتهای نامرد است، تا غذا میخوری شروع میکند بدن را چک و لگد میزند میگوید حالا که غذا خوردی نه میگذارم بخوابی نه میگذارم مهمانی بروی بلکه باید بروی و با پدرت یک کارخانه دستمال کاغذی راه بیندازی! انگار که ارث پدر حساسیت را بالا کشیدهایم! یک لقمه غذا را از حلقوممان میخواهد بیرون بکشد .
شب که میشود اگر با اندک غذایی معده را مهمان نکنیم که خوابمان نمیبرد . اگر غذایی بخوریم آنقدر آبریزش و عطسه میآورد و ما را به دستمال بازی وا میدارد که باز خواب از همه وجودمان پر میکند. وای به حال کسی که در نزدیکی ما هست و قصد خواب رفتن داشته باشد . ابتدا انواع نفرینها و فحشها را در دل خود نثارمان میکند و اگر ساعت از ۲ بامداد گذشته و هنوز خوابش نبرده بود رسماً میایستد شمشیر از رو میکشد که یا گمشو یا بگذار گم بشوم ! خب ای همجوار ! من که تقصیری ندارم این را به جناب حساسیت بگو او خودش نگذاشته من بخوابم تو را نیز همچنین .
دکتران کین جلوه در مطب و مطبخ میکنند
چون به آلرژی رسند آن کار دیگر میکنند
پرسشی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
این پزشکان بین ،چرا خود از آلرژی در کف اند !
اینکه تلاش میکنید وضع مالی خودتونو بهتر کنید
خیلی خوبه اینکه همیشه دارید فکر میکنید چجوری پولدار بشید اینم خوبه اینکه سخت کار
میکنید بیش از حد تلاش میکنید اینم منطقیه!!
اینکه فکر میکنید پولدار بشید زندگی خوبی خواهید داشت این هم تا حدودی درسته اما یه نکته ایی و فراموش نکنید شما برای اینکه بتونید از پولتون لذت
ببرید باید حتما، الزاما !!
سالم و سلامت باشید
بدون سلامتی از پول لذت نمیتونید ببرید.
پس هر دو هدف رو باهم دنبال کنید .
برای حفظ سلامتی "مغزتون" این کارهارو انجام بدین:
عرق کنید؛ ورزش هایی انجام بدین که ضربان قلب رو بالا میبره وجریان خون رو به مغز و بدن افزایش میده
یاد بگیرید؛ اموزش دیدن در هر مرحله از زندگی به کاهش خطر زوال شناختی و عقل کمک میکنه.
سیگار و قلیون و الکل ممنوع؛ این سه تا تاثیر منفی مستقیمی بر مغزتون دارن
حواستون به غذایی که میخورید باشه؛
تا ۳۰درصد هرچیزی که ما میخوریم مستقیم کالریش صرف مغز میشه! حالا هرچی چربی کمتر و سبزیجات و میوه بیشتر باشه مغز بیشتر کیف میکنه.
خواب شب رو به تاخیر نندازید؛
۷ساعت خواب برای مغز لازمه و هرچی شبا دیرتر بخوابین مغز تایم برای پاکسازی خودش رو از دست میده.
معاشرت کنید؛
انزوا جزو چیزای بدیه که داره فراگیر میشه! تنهایی با انزوا فرق داره و انزوا یعنی تنهایی از حد تعادل خارج شه و ما اصلا بیرون نریم و تو غار تنهایی بمونیم، با هیچکس ارتباط سالم نداشته باشیم ..
خودت رو محکبزن؛
هرچی از مغز بیشتر کار بکشید، حجمش نرمال باقی میمونه.. کارای خلاقانه انجام بدین، بازی هایی بکنی که نیاز به فکر کردن داره، یادگیری یه زبان جدید به شدت برای مغزتون خوبه🧠
اگر ندانیم که می میریم، طعم زنده بودن را نمی توانیم بچشیم، و بدون دریافت شگفتی زندگی، تصور مرگ نیز ناممکن است…
روزی که پزشک به مادربزرگش خبر داد که بیماری اش لاعلاج است، چیزی بدین مضمون بر زبان آورد:
« تا این لحظه نفهمیده بودم، زندگی چه زیباست»
تاثر آور نیست که آدم باید بیمار شود تا بفهمد زنده بودن، چه نعمتی است؟