نمی دانم چقدر از عمرم را تنها با نگاه نکردن و یا نگاه کردن و ندیدن از دست داده ام!
نمی دانم چقدر از عمرم را تنها با نگاه نکردن و یا نگاه کردن و ندیدن از دست داده ام!
آدم عاقل میفهمه ک از غم خوردن کاری ساخته نیست، میزنه زیر خنده ... هر چه بادا باد
از زنان در عجبم که از خدایی به این بزرگی فقط یک شوهر میخواهند
و از شوهر به این درماندگی همه دنیا را... .
اگه شکستی و داغونی، بهت میگم که روح شکستت رو از همینجا بغل میکنم. اگه هیچکسی نیست که بهت بگه، من بهت میگم که میدونم چقد قوی بودی ، چقد جنگیدی.
میدونم چقد ایستادگی کردی. میدونم.
من از همینجا بهت میگم که تو خیلی زیبا و دوست داشتنی هستی.
مراقب خودت باش.
5:05 / ۶ آذر ۱۴۰۲
دوست ندارم دوستای زیادی داشته باشم، دوست ندارم موبایلم زیاد زنگ بخوره، نمی خوام راجب قدمای بعدیم به کسی توضیحی بدم، دوست ندارم دلیل رفتارام یا درمورد هرچیزی به کسی توضیحی بدم.
حتی حوصله ی واکنش نشون دادن به کارای بد دیگران و حواشی که همیشه پیش میاد و ندارم، تو اون نقطه از زندگیمم که می خوام دورم خلوت و سکوت باشه تا ذهنم بتونه تموم تمرکزشو بذاره روی خودم، حال خودم، پیشرفت کردنم، زندگیم و آیندم.
میدانی چه چیزی روح مرا خرد میکند ؟
پول نیست، نگرانیهای روزمره است،
این پچ پچهای این آدمها، این لبخندهایشان، این لطیفههایشان...
منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم
توئی که مهر و وفا دیدی و، جفا کردی.
هر چه انسانتر باشیم زخمها عمیقتر خواهندبود.
هر چه بیشتر دوست بداریم
بیشتر غصّه خواهیمداشت.
بیشتر فراق خواهیمکشید
و تنهائیهایمان بیشتر خواهدشد.
شادیها لحظهای و گذرا هستند
شاید خاطرات بعضی از آنها تا ابد در یاد بماند،
اما رنجها داستانش فرق میکند
تا عمق وجود آدم رخنه میکند
و ما هر روز با آنها زندگی میکنیم.
انگار که این خاصیت انسان بودن است!
بزرگترین ضرری که انسان می بیند
نه از باختن ثروت و دارایی ست و
نه از دست دادن عزیزان و
نه از دست دادن پایه و مقام و
نه از دست دادن معشوق؛
بلکـه عوض شدن معنی واژگانیست
که انسان در جوانی برای آنها
حاضر بود از جانش بگذرد .
وقایعی هستند که فقط چون ما از آنها می ترسیم اتفاق می افتند. اگر ترس ما آنها را احضار نمی کرد، تو هم قبول داری دیگر که برای همیشه نهفته می ماندند. یقینا تخیل ماست که اتم های احتمال را فعال و آن ها را گویی از عالم رویا بیدار می کند..!